یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

خانه داری ؟!

یک صفحه ی بسیار پرطرفدار توی اینستاگرام به نام  elly_sia هست که یک خانم بسیار پر انرژی و دوست داشتنی با چهار فرزند خوشگل هست ، و من همیشه از دنبال کردن صفحه اش لذت میبرم ، اما اون چیزی که در موردش واسم غیر قابل پذیر است وجود یک همسر پزشک متخصص و خانه دار بودن این خانم به نظر من در یک اقلیم نگنجد، راستش من اصلاً نمی توانم درک کنم که یک روزی بخواهم فقط به خانه داری بسنده کنم ، شاید چون  هنوز پای هیچ بچه ایی در میان نیست، اما این موضوع را که با خواهر بزرگم که یک دختر دارد را مطرح کردم کاملاً با من هم نظر بود ، شاید دلیل اصلی اش شاغل بودن مادرم در عین دانشجو بودنش با سه بچه ی قد و نیم قد باشد، همیشه در ذهنم بود که خانه داری راضی ام نمی کند و این روزها آنقدر برای خودم کار تراشیده ام که واقعاً شب که خسته میشوم و دیگر کاری از دستم بر نمی آید فقط دلم میخواهد که زودتر بخوابم که زودتر فردا شود که بروم کارهایم را بکنم. آماده شدن برای سری جدید مسابقه، خواندن انگلیسی و فرانسه ، انجام سفارشات هنری و گاهی تمرین فتوشاپ و کارهای همیشگی خانه . اما با همه ی اینها کلی کار دیگر هم دارم که نمی رسم .مثل خواندن یک سری کتاب هایی که باید بخوانم، مثل بافتن شال برای همسرم ، مثل مرور کتیا و اتوکد برای پیدا کردن کار ، مثل دوباره درس خواندن برای ارشد ، مثل رفتن سراغ کار عکاسی ، مثل گل منگلی کردن خانه و ... اما همه ی این ها بازهم من را راضی نمی کند و این خیلی بد است و همیشه یاد یک ضرب المثل می افتم "هیچ چاقو در نظر خود تیزی نشد ، هیچ کس در نظر خود چیزی نشد " شاید اگر شغلی متناسب با رشته ام  پیدا کنم یا حتی یک جا مشغول تدریس درسهای ریاضی و فیزیک و مشتقاتش شوم راضی شوم ولی عیب بزرگی که من دارم زود از کارهایم دلزده میشوم، مثلاً همین مسابقه ، با وجود تجربه ی خیلی خوبش و بازخورد فوق العاده اش آنقدر حس ناخوشایندی دارم از شرکت دوباره اش که خدا میداند ، ولی خودم را مجبور کرده ام که ادامه بدهم، اینطور باعث میشود از هر کاری فقط یک تجربه ی شکست در ذهنم بماند و آنقدر باید ادامه دهم که از خودم راضی شوم و راضی بمانم، راستش همه ی اینها را گفتم که ادامه حرف اولم را بگویم که خانم الی سیا اصلاً شما را درک نمی کنم که چه طور میتوانید بمانید در خانه و با چهار بچه ی البته دوست داشتنی سروکله بزنید آن هم در حالی که همسرتان خیلی بالاتر از سطح معمول یک جامعه است ، ولی از طرفی باور میکنم که شما چطور از زندگی خود لذت میبرید و من همیشه در طلب خواسته هایم آرامش را از خودم صلب میکنم.

پ.ن ١: چند شبی است موقع شام فیلم اشک و لبخندها را می گذارم و با همسرم می بینیم ، تقریباً شبی ٢٠-٢٥ دقیقه اش را میبینیم و مابقی می ماند برای فردا شب،کلاً همیشه عاشق فیلم هایی هستم که شخصیت اصلی یک دختر پرانرژی است که فقط در عالم خودش شیر میکند، احتمالاً یک شب دیگر ببینیم تمام میشود .

پ.ن ٢:و اینبار رژیم و ورزش را سفت و سخت شروع کردم و همان ابتدای کار بدون هیچ تلاشی ١/٥ کیلو از وزنمان کم شد و این باعث شد هردویمان با انگیزه ی بیشتری ادامه دهیم .البته من اضافه وزن ندارم و تا وزن ایده آل هم ٧کیلو فاصله دارم ، اما متاسفانه همسرم فقط ١٠ کیلو اضافه وزن دارد و تقریباً ٢٠ کیلو هم تا وزن ایده آل اش فاصله دارد.

سول نوشت :نمیدانم با تبلت که پست میگذارم فونتش درست است  یا بهم ریخته ، در اسرع وقت با لپ تاپ حتماً چک خواهم کردم.

نظرات 3 + ارسال نظر
نگین سه‌شنبه 7 دی 1395 ساعت 14:08

منم دیدم پیجشون و و میدونی گاهی میگم شاید این سبک زندگی درسته ؟!
امثال ایشون بچه داریشونو میکنن و در عین حال تفریحات رو دارن و به خودشون میرسن و ...
میدونی بعضی از افراد همونجئر که ما عاشق موفقیت تو رشته و شغلمون هستیم،عاشق پیدا کردن شوهر خوب و داشتن بچه های خوب هست و کل زندگیشون هم همینه.
یکی از دوستان خودم دختر خیلی زیباییه و اتفاقا خونواده ی خیلی اپن مایندی داره. وضعیت زبان و درسشم عالیه
اما، میگه من وقتی ازدواج کنم حتما فقط به زندگی و بچه و شوهر میرسم و نمیخوام کار بکنم.اگر هم کار کنم فقط کاری که صب تا ظهر باشه انجام میدم!
و با این سبک زندگی خیلی هم راضیه

مشکل اینه که اونها از آرامش زندگی لذت میبرن اما امثال من مدام در تلاش و استرس بهتر بودنن

بانو میم جمعه 26 آذر 1395 ساعت 08:45 http://banoo-mim.blog.ir

من به الی سیا غبطه میخورم واقعا... خیلی خوبه... خیلیییی...
ربطی به همسر نداره چون اون پزشکه اینم حتما کار کنه...
همسرش مطمئنا خیلییی راصیه... خسته و کوفته میاد از سر کار میبینه همه چیز سر جاشه... همه چیز خووبه... طبعا روابط تو همچین خونه ای خیلی خوبه ... تا اینکه بیاد تو خونه ای که زنشم نبوده، بچه ها هرکدوم یه طرف ، زنه خسته از کار بیرون و اعصاب خوردی کار بیرون... چیزی نمیمونه بینشون...
من خودم مثل توام... این تصور نمیگنجه برام که بخوام یه روز پزشک بودنم رو بذارم کنار و بشینم تو خونه... اما همیشه آرزوی حال خوش امثال الی سیا ها رو هم دارم...

اوهوم باهات موافقم ، اینکه آدم توی هر موقعیتی از زندگی لذت ببره مهمه که من گاهی توش موفق نیستم

x چهارشنبه 24 آذر 1395 ساعت 22:02

چه ضرب المثل قشنگی ....
‌منم همین جوری ام .... هر چثدرم روزم مفید باشه باز انگار هیچ کاری نکردم به نظر‌خودم :/

و این خیلی بده ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.