یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

مهربانان

پروژه ی مسابقه ی من با پخش مرحله ی نیمه ی نهایی دیشب به پایان رسید . با وجود اینکه به موفقیتی که از خودم انتظار داشتم نرسیدم اما تجربه ی فوق العاده ایی بود و مهم تر از همه ی این ها بازخورد فوق العاده ایی بود که از مهربانانی که من را می شناختند و نمی شناختن دریافت کردم. 

امروز صبح خانمی با من تماس گرفت و خودش را یکی از کارمندان دانشگاه بوعلی همدان معرفی کرد و از آن طریق شماره ی من را پیدا کرده بود و من را به خاطر خوب بودنم تحسین میکرد و مدام میگفت خیلی دلم سوخت شما حذف شدی . شما خیلی بهتر بودی . دیشب اینقدر حرص خوردم و روی پای خودم زدم .... 

خب ، چه چیزی می تواند بیشتر از این ارزش داشته باشه که یک عده ایی هستند که آرزوی موفقیت من را دارند. خیلی حرفها برای گفتن داشتم ولی با تماس این خانم غریبه حالم زیر و رو شد . از اولین مسابقه ام تماس های زیادی داشتم و ابراز لطف های بیشتر. باورم نمی شد اینقدر مردم ما مهربان باشند. کجا برم به از اینجا ؟

+ من در مسابقه ی هوش برتر که از شبکه ی نسیم پخش می شود شرکت کرده بودم.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.