یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

شهریورهای زیبا

روز اول شهریور از خدا خواستم که ماه خوبی را برایم رغم بزند و خودم با کلی امید و انگیزه تصمیم گرفتم یکی از بهترین ماه های سال را برای خودم بسازم. شهریور برای من ماه خوبی بوده و هست . 4 سال پیش اواخر همین ماه بود که با همسرم پیوند پایداری بستیم که همیشه کنار هم بمانیم. 

همان روز ِ اول شهریور برای کارهای هنری ام مشتری پیدا شد و نیمه ی شهریور نیمی از کارهایم فروخته شد. همان روز اول شهریور برای یک مصاحبه ی کاری دعوت شدم ( هر چند شرایط کاری اش خیلی غیر منطقی بود و 6 ماه کار به عنوان کارشناس بازرگانی در شرکتی  70 کیلومتری خانه ام بدون سرویس ایاب ذهاب و  حقوق 400 هزار تومانی اصلاً یک جورایی نقض حقوق بشر به حساب می آید.  ) چند روز پیش هم که نتایج ارشد اعلام شد در رشته ی مورد علاقه ام  قبول شدم. هر چند انتخاب آن دانشگاه در 470 کیلومتری شهر محل سکونتم سختی های زیادی دارد اما کمی رسیدن به خواسته های سالیان دورم آنقدر ارزش دارد که هر دویمان (من و همسرم) سختی هایش را تحمل کنیم و به آنچه می خواهم برسم.

*عکس مربوط به حیاط پر از ریحان خانه یمان است که خانم صاحب خانه طبقه ی بالا می کارد و من عصر ها باغچه را آب می دهم و عشق رویش ِ  سبز را بین خودمان نصف می کنیم.

+ این نوشته را قبل از ظهر شروع به نوشتن کردن اما به خاطر کارهای خانه نصفه ماند و الآن آمدم که ته اش را به سرش ببندم و فقط منتشرش کنم  چون 2 ساعتی هست که سرگیجه ی بدی به سراغم آمده و حال خوبم را سنگین کرده و گیج و کسل اصلاً نمی توانم حال خوب روزهای شهریوری ام را بیان کنم.

+ برای خوب شدن حال جسمم دعا کنید ... ممنون :)

نظرات 1 + ارسال نظر
فرانک پنج‌شنبه 11 شهریور 1395 ساعت 14:13

اومدم بپرسم ببینم ارشدو چیکار کردی
خب خدادو شکر که قبول شدی بسلامتتتییی مبارکت بااشهه

مرسی عزیزم. آره خدا رو شکر همون رشته ایی که میخواستم رو قبول شدمتشریف بیارید شیرینی بخورید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.