یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

یادداشت های یک خانم مهندس

افکار و روزنوشت های یک خانم مهندسِ مادر

روزهای هنری من

این چند روز آنقدر درگیر کارهای هنری و مطالعه برای مسابقه شده ام که اصلاً فراموشم میشود که امروز از خواهر باردارم یا مادرم یا خواهر بزرگم خبری نگرفته ام. روزها تا آمدن همسرم آن قدر کار دارم که حتی نمی رسم نهار بخورم و بعد از آمدنش هم شام میخوریم و زبان می خوانیم و من خانه را مرتب میکنم ، قرآنم را میخوانم و میخوابیم.

اما خوب روزهای لذت بخشی است. کار هنری که در حال انجامش هستم پتینه کاری است . که تقریباً یک سالی بود میخواستم این کار را انجام دهم ولی دغدغه ی بزرگم این بود که نمی دانستم موادش را از کجا بخرم. حتی یک باری خواهرم به یکی از آموزشگاهای هنری رفته  بود و در مورد کلاسهایشان سوال کرده بود و در انتها پرسیده بود موادش را از کجا می توانم تهیه کنم و آن ها گفته بودند : "اول ثبت نام کنید بعد به شما خواهیم گفت !" تا بالاخره سر کلاس دکوراسیون داخلی که بودم مربی دوست داشتنی ام پیشنهاد کلاس پتینه داد و موادش را برای همه حتی آنهایی که کلاس را نمیخواستند ثبت نام کنند گفت و آدرس چند فروشگاه را داد و حتی گفت کدامشان کامل تر و کدامشان ارزان تر است.و از همان روز کار من هم شروع شد.

وسایل و رنگ هایی که خریدم کل صندوق عقب ماشینم را گرفت و البته خوب هزینه ی خیلی زیادی هم برداشت که بی نهایت عذاب وجدان داشتم ولی مدام با خودم تکرار میکردم حالا که قدم در این راه  برداشته ام باید به نتیجه برسم و مثل خیلی از کارها نباید وسط کار نا امید شوم. تا حالا از عملکرد خودم برای شروع به نسبت راضی بودم ولی هنوز به درجه ایی نرسیدم که از خودم رضایت کامل داشته باشم و شب ها مدام به فکر و طرح های مختلف برای بهتر شدن کارم فکر میکنم و خیلی فکرها برای فروش کارهایم دارم .

هربار که عذاب وجدان می گیرم برای هزینه ایی که کردم به همسرم میگویم یعنی من اندازه ی یک گوشی آیفون از این زندگی حق ندارم؟ و او هم می خندد و میگوید کشتی من را دختر. چرا حق داری . هر چی خریدی حق داری از این به بعدش هم هر چه لازم داری بخر اصلاً هر چیزی که تو را خوشحال و امیدوار کند ارزش دارد. و من آرام میگیرم .

دیروز با خودم فکر میکردم چرا الان که باید فقط به فکر لذت از زندگی  ، مسافرت و تجربه  شب های پر خاطره با هم باشیم . شب ها هر رودیمان آش و لاش فقط منتظریم که بخوابیم و کل لذت از زندگیمان همان یک ساعت شامی است که شاید توی حیاط و شاید پای تلویزیون با هم بخوریم و حرف بزنیم. البته اصلاً از این وضعیت ناراضی نیستم و خدا رو هزار بار شکر میکنم چون جایی هستیم که شاید خیلی ها آرزویش را داشته باشند و من بی نهایت از زندگی ام راضی هستم اما خوب با وجود قسط و وام هایی که داریم نمی توانیم انکار کنم که شام خوردن توی یک رستوران آن هم شاید 4-5 ماه یک بار مثل آن روزها به دلم نمی چسبد چون مدام ته ذهنم دغدغه ی کم آمدنم دخلمان را دارم .

+وقتی خانه دار شدیم هر کجا با هر اندازه باید راضی باشم و نباید به خاطر به دست آوردن یک خانه ی بزرگتر یک جای بهتر خوشی ها ریز و درشت زندگی را از خودمان بگیریم.باید قانع بود و لذت برد .

+ تیر ... ماه روزهای خوب و به یاد ماندنی ام دارد تمام می شود. یادم هست 13-14 ساله که بودم در کلاس زبان یک بار موضوع لکچر این بود که کدام ماه را بیشتر دوست دارید و من نوشتم تیر چرا که ماه تولدم است . و ماه زیبای تیر با تولد من شروع شد و سالروز تولد همسرم و ازدوجمان هم توی همین ماه جا خوش کرد تا دیگر رقیبی نداشته باشد.

+ عکس فوق از اولین کار من با کاغذ ترانسفر هست که بسیار کار ساده و راحتیه و چون برای اتاق خوابم بود خیلی تلاش کردم شبیه سرویس خوابم شود.ایراد زیاد دارم  و بهتر هم خواهم شد. مطمئنم 

نظرات 4 + ارسال نظر
فرانک یکشنبه 3 مرداد 1395 ساعت 21:58

نمیدونم اینو دیدی یا نه اما خو من میفرستم شاید ایده خوب خوب بیابی
https://www.instagram.com/lovin_artcraft/

مرسی فرانک جون که به فکر و یادمی

فرانک جمعه 1 مرداد 1395 ساعت 17:21

حیف که ادمی میستم که طبق برنامه پیش برم و الان فقط پایان نامه خر ذهنمو درگیر کرده وگرنه حتما میومدم، اون طبق برنامه بودن واس این گفتم چون میبینی یه موقع ۱۰شب دارم مطالبو تکمیل میکنم یه موقع دیگه ۴عصر ، کلا حالم باید بیاد به اون کاری که انجام میدم وگرنه گند میزنم :))
حالا بعد میام ازت درباره کلاسا میپرسم ببینم اصن چیه چجوریاس و این صوبتا

آره واقعاً. ایشالله زودتر تموم بشه اصلاً اینجوری آدم بین زمین و آسمونه
اصن بیا خودم یادت میدم

فرانک چهارشنبه 30 تیر 1395 ساعت 22:14

یه سوال
کلاسای جهاد دانشگاهیی رو میری؟ کجا میری آیا؟

نه یه آموزشگاه توی خیابون سعادت آباد. 5 مدل آموزش میده که چون ما شاگردهاش بودیم هرچی بدونه میگه. البته کلاً دو نفریم :)) اگه دوست داری بیا. هفته ی دیگه است.هزینه اشم 20 تومنه

فرانک چهارشنبه 30 تیر 1395 ساعت 22:13

عااااا ایول بابااا چه خوب و شیک و تمیییززهههه ایول ایوللل

مرسی فرانک جون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.